بدون عنوان
من و مامانم و تمام فامیل مامانی روز پنج شنبه 11 ابان رفتیم اصفهان عروسی اکبر پسر خاله مامانم عروسی توی باغ تالار بود و خیلی سرد مامان حسابی منو پوشونده بود که مریض نشم خیلی خوش گذشت اما اخراش دیگه مامان از سرما طاقت نیورد و رفت تو ماشین نشست خلاصه من با ایدا و گلاره کلی بازی کردم و کف کردم و روز شنبه برگشتیم خونمون و باز مدرسه مامان و صبح بیدار کردن من از خواب ناز ای بابا کی میشه من یه روز صبح خواب راحت داشته باشم................... ...
نویسنده :
مامان اذین
10:27